۱۳۹۰ آذر ۲۱, دوشنبه

لحظه يي ناگاه در بهار

لحظه يي ناگاه در بهار

و يك روز

سكوت را

خواهم شكست

يك روز

در همين بهار

و يا

در واپسين غروبهاي فرصت زيستنم ...

از جهاني كه خسته است

از رژه ي بي رحم نامعادله ها

از ظرفهايي كه طعم نان مي دهند

و پر مي شوند

با اشك...

ديده نمي شود انگار

شيشه هايي كه در درون مان خرد مي شوند.

هیچ نظری موجود نیست: